ساعت تقریبا ۵ عصر است، در مسیر برگشت مسافر خانمی را سوار کردم، چهرهاش را ندیدم، اما از صدایش حدس زدم حداقل یک دهه از من کوچکتر است و تنها دیالوگی که برقرار کرد این بود:
- لطفا این تیکه را خلاف برید وگرنه مجبورید از دوربرگردون دوم برید مسیر دورتر میشه.
- اینجارو؟
- بله.
همان مسیر را رفتم، با مقصد تقریبا ۴۲ دقیقه راه بود.
تماسی گرفت گویا با همسر یا پارتنرش.
- سلام نفسم، بیدارت کردم؟ ببخشید، من تو راهم دارم میام، چیزی از بیرون میخوای؟
- …
- از کدوم سیگار؟ باشه میگیرم، چیزی خوردی؟
- …
- قربونت برم، باشه الان خودم میرسونم یه چیزی درست میکنم بخوریم.
- …
- با دوستات برنامه داری؟ خب بذار میام یه چیزی برات درست میکنم بعد برو.
- …
- ببخشید کارم طول کشید، گشنه موندی، الان میام.
- …
- باشه نفسم، اومدم.
تلفن را قطع کرد و با خستگی، آرام با خودش گفت: کاش یه بار تو غذا درست میکردی.
و ساکت شد.
آنقدر بلند نگفت که بخواهد نظر من را جلب کند و تا پایان مسیر ساکت بود، اما مشخص بود، بیش از ذخیره عاطفیاش خرج کرده است، یک درد، یک آلارم که نباید از آن گذشت.
در راه به مشاورههای زرد و روانشناسان نارنجی فکر میکردم، یکی از علایق من مطالعه کتب روانشناسی است.
(از این جای متن، نظر یک شخص غیرمتخصص را با کمی مطالعه و سوگیریهای شخصی میخوانید، پس اگر خواستید از بخشی از آن نتیجه بگیرید، به منابع مرجع و متخصصین مراجعه کنید، زیرا تجربه زیسته هر شخص منحصر به خود او است.)
سختی رابطه
بخش زیادی از رابطه همراه با رنج است، توجه مداوم و دو طرفه، رابطه ممکن است با ترشح هورمونها شروع شود، اما بقای آن وابسته به هر دو طرف رابطه است، مانند پرورش یک گیاه یا حتی پرورش یک نوزاد.
شروع رابطه معمولا لذت بخش است، به جز کورتیزول، باقی هورمونها مخصوصا اکسی توسین بالا هستند، اما بعد از آن به مراقبت مداوم از این زیگوت نیاز است، وگرنه میمیرد.
از اینجای رابطه بده بستان پیچیدهای شروع میشود، پیچیده چون دو انسان با زیست متفاوت و زخمهای متفاوت قرار است، بچه رابطه را پرورش دهند، بیتوجهی هر یک از طرفین به پارتنرش و رابطه، زخمی جدید ایجاد میکند.
مراقبت از زخمها
در رابطه به مرور و با گذشت زمان، خودافشایی اتفاق میافتد، دو طرف زخمهایی که تا آن زمان از آنها آگاهی دارند به هم نشان میدهند، که شاید ریشه دقیق آن را ندانند، یکی از مهمترین بخشهای رابطه رفتار با این زخمها است، نه تنها انگشت کردن در این زخمها بلکه طعنه سطحی، زخم را دوباره باز میکند.
این زخمها خوب نمیشوند، چون خواسته یا ناخواسته توسط اشخاصی ایجاد شدهاند که کودک در سنین اولیه به آنها دلبسته و وابسته بوده است، زخمی با این دو پارامتر که منبع نیاز عاطفی است، خوب نمیشود، اما در یک رابطه با دلبستگی و وابستگی قویتر تسکین پیدا میکند.
در رابطه ممکن است زخمهای جدیدی ایجاد شود، ابتدا با خراش، حتی خود شخص مانند مکالمه تلفنی یک طرفه این مسافر، به آن اهمیتی ندهد، بعد ممکن است کمی پوست شکافته شود و چند قطره خون نمایان شود، نیاز به رسیدگی است، در این مرحله زخمی که با یک چسب زخم میتواند درمان شود، بدلیل سبک شمردن تبدیل به یک خونریزی داخلی و خارجی میشود.
اغلب شرکای عاطفی بعد از دیدن این حجم خونریزی و مراجعه پیش مشاور عنوان میکنند، درخواست واضحی نمیکرد یا فکر میکردند مشکل جدی نباشد، ظرافت و سختی رابطه در همینجا است، پیچیدگی انسانها بسیار زیاد و زیبا است، فرض کنید شخصی در کودکی برای قوی بودن تشویق شده است یا در زمان تنبیه این جمله را شنیده است که؛ صدات در نیاد وگرنه بدتر میزنم! بخش اعلام درد این شخص دیر عمل میکند، این فقط یک سناریو است، فرض کنید چه تفاوتهای دیگری میتواند وجود داشته باشد. کاملا درست است که بیان شفاف درخواست نشان از بلوغ و هوش هیجانی بالا دارد، اما رسیدن به این بلوغ و خودآگاهی در هر لحظه رابطه دشوار است.
بخش ظریف رابطه در همینجا است که شخص مقابل از سکوت پارتنرش یا دزدیدن نگاهش این آلارم را متوجه شود، یک درد ایجاد شده است.
بده بستان در رابطه
برگردیم به بده بستان، یک رابطه پویا به طور مداوم در حال بده بستان است، شارژ شدن یکی از طرفین و خالی شدن طرف دیگر و برعکس، گاهی ممکن است یکی از طرفین بدلایلی برای مدتی فقط گیرنده باشد، مانند زمانهای پریودی هر دو، سوگواری، چالشهای خانوادگی، مادی و شغلی و…، زمانهای سختی هم وجود دارد که هر دو طرف خالی شدهاند. تعارض اصلی در این بخش نوع شارژ شدن هر یک از طرفین و نیاز به شارژ است، اگر این بده بستان منصفانه برقرار نباشد، بخیه زخمها به مرور باز میشود یا زخم جدیدی پدیدار میشود.
این بده بستان بر پایه نیازها بنا شده است، الگوهای مختلفی وجود دارد که یکی از آنها دسته بندی نیازهای ویلیام گلاسر است، اما به طور ساده، نیاز به رابطه، محبت، آزادی، قدرت و حتی کمک در امور خانه، بررسی این موارد برای هر رابطه لازم است.
فرض کنید یک سری امور است که مختص مرد است مانند شغل وی یا مواری که در تخصص او است و موارد دیگری وجود دارد که در تخصص و فیزیولوژی زن است مانند شغل و مهارت وی و مادر شدن، سایر موارد وسط رابطه قرار میگیرد و باید منصفانه برعهده گرفته شود و نکته بسیار مهم؛ این برعهده گرفتن نباید به دید وظیفه قلمداد شود، مجدد به مثال آشپزی برگردیم؛ هر یک از طرفین با توجه به میزان علاقه و فرصت خود میتوانند این نیاز را برآورده کنند، اما آشپز رایگانی را نمیشناسم که ۳۶۵ روز سال علاقه و حوصله آشپزی داشته باشد و همینطور برای شخص مقابل، علاقه و مهارت نداشتن توجیه کننده معافیت نیست.
این فقط یک مثال ساده اما مهم بود، ریزترین بده بستانهای رابطه اگر یک طرفه باشد یک جایی ذخیره عاطفی یکی از زوجین خالی و حتی منفی میشود، مانند تشنهای که به حالت استسقا رسیده است.
سبک دلبستگی در رابطه
مورد مهم دیگری که به آن اشاره میشود، بررسی ارزشها و دیدگاه طرفین است، اما به نظر من مطلب مهمی که نیاز است هر شخص بررسی کند، نوع سبک دلبستگی خود است.
تقریبا از فروردین ماه امسال به مطلب دلبستگی ناایمن برخورد کردم و متوجه شدم پیش از همخوانی نیازها و ارزشها، سبک دلبستگی هر شخص در روابطش چقدر اهمیت دارد، حتی رابطه با خود.
موردی که معمولا در برخی جلسات روانکاوی زرد اشاره نمیشود.
قبلتر مطالعاتی در مورد نظریه دلبستگی جان بالبی داشتم، اما اینبار به کتاب؛ موانع دلبستگی و صمیمیت نوشته لیندا کاندی برخوردم، که توسط نشر پندار تابان چاپ شده است، این کتاب به سبک دلبستگی ناایمن اجتنابی پرداخته است، از نظر من ترجمه روانی ندارد، در جستجوی کتاب اصلی، نسخه الکترونیک سبک دلبستگی ناایمن اضطرابی به نام؛ A N X I O U S LY AT TA C H E D U N D E R S TA N D I N G A N D W O R K I N G WITH PREOCCUPIED ATTACHMENT از همین نویسنده را پیدا کردم و مشغول ترجمه شدم.
این دو کتاب ماحصل ورکشاپی پیرامون مواجه متخصصان حوزه اعصاب و روان با مراجعینی با این دو سبک دلبستگی است.
در مورد سبکهای دلبستگی توصیه میکنم مطالعه کنید و آزمونی هم دارد که میتوانید در زمانهای مختلف انجام دهید تا به سبک دلبستگی خود تا حدی واقف شوید.
رابطه ما با والدین در دوران کودکی، اثر و نفوذ شگرفی بر روابط اجتماعی، زناشویی و حتی روابط ما با همکاران در محل کار و دوستان دارد، بطور خلاصه، رابطه ما با مراقبین اولیه، صحنه را برای چگونگی روابط ما در بزرگسالی آماده میکند.
جان بالبی
در حالت ایمن، نیازهای فیزیکی و عاطفی کودک، از جمله نیاز به احساس امنیت، آرامش و صمیمیت، به طور کامل توسط والدین برطرف میشود.
نکته مهمی که جان بالبی برای والدین مطرح میکند که به نظر من میتوان آن را به زوجین هم تعمیم داد، ویژگیهای لازم والدین ایمن است: گرم، حساس، پاسخگو، در دسترس بودن و حضور فعال داشتن.
دلبستگی ناایمن؛ اضطرابی و اجتنابی
سبک دلبستگی برابر است با سیستم تنظیم هیجان، عدم هماهنگی رفتار والدین با نیازهای کودک یا بد رفتاری با کودک، این تنظیم را به هم میزند و دلبستگی ناایمن ایجاد میشود.
از توضیح کارکرد مغز و بد تنظیمی کورتکس و لیمبیک در سبک دلبستگی ناایمن میگذرم اما اگر علاقه داشتید میتوانید آن را بهعنوان حلقه اضافه مطالعه کنید.
به طور کل هسته مرکزی سبک دلبستگی ناایمن چه در حالت اضطرابی و چه اجتنابی ترس است، ترس از طرد شدن و ضربه عاطفی.
کودک با سبک دلبستگی اضطرابی، مدام نگران از دست دادن محبت والدین(بیشتر مادر) است، به شیوههای مختلف ترس برآورده نشدن نیازش را بیان میکند، در بزرگسالی نیز این افراد ترس از دست دادن رابطه را دارند، میزان نیاز بیشتری برای دریافت امنیت دارند.
اما کودک با سبک دلبستگی اجتنابی، ویترین آرامی دارد، با عروسکها و خودش مشغول است، علاقهای به صمیمت ندارد و سرد دیده میشود، برخلاف این ظاهر آنها ترس بیشتری در پشت لایههای امنیتی مغزشان دارند، این لایه امنیتی بخش احساس کودک را بلوکه میکند، این افراد در بزرگسالی معمولا خاطرات کمی از دوران کودکی خود دارند و حتی در خاطرات عاطفی در ذهنشان تحریف میشود.
شاید جالب باشد که بدانید معمولا افراد با سبک دلبستگی ناایمن یکدیگر را جذب میکنند، به طور آماری افراد با سبک دلبستگی اجتنابی از دسته مردها هستند و افراد با سبک دلبستگی اضطرابی از دسته زنها، علت کمتوجهی به اهمیت سبکهای دلبستگی نیز به این تفاوت جنسیتی و باور سنتی مرتبط است، سرد بود مرد و وابسته بودن زن، اما این باور اشتباه است.
فرض بکنید یک شخص با دلبستگی اضطرابی به نام صایکو و شخص دیگری با دلبستگی اجتنابی به نام هایکو وارد رابطه شوند، فضای رابطه را کمی با استعاره تصویرسازی کنیم، یک غار و یک برکه در کنار آن، غار مکانی برای تنهایی و خلوت و برکه درگیر شدن و عمق رابطه باشد. در این حالت معمولا صایکو، مدام در برکه است و هایکو، گاهی لب برکه میآید اما وارد آب نمیشود، میترسد و مجدد به غار بر میگردد. صایکو مدام گلایه میکند چرا با من وارد برکه نمیشوی، چیزی شده؟ من تنهام، در مقابل هایکو میگوید اومدم دیگه پاهام تو آب بود الان یکم نیاز به کار و وقت گذارنی برای خودم دارم، این چرخه معیوب اگر بدون آگاهی هر دو طرف ادامه یابد، صایکو از ترس و تقلا کردن در برکه غرق میشود یا هایکو برای فرار از عمق رابطه، به غار دیگری میرود.
هر چیزی که در بالا در مورد ظرافت رابطه گفتم در مورد ارتباط اشخاص با دلبستگی اضطرابی و اجتنابی بیشتر است و حضور، تلاش و انرژی بیشتری نیاز دارد.
معمولا در رابطه این دو، شخص با سبک دلبستگی اضطرابی آلارم بیشتری میدهد، اگر به شخص و رابطه علاقه داشته باشد تلاش بیشتری میکند، اما اگر میزان آگاهی کمتری داشته باشد، به شکل خودخواهی بروز میکند. شخص با سبک دلبستگی اجتنابی تعارضها را سطحی میبیند و اغلب عنوان میکند تلاش خود را کرده و طرف مقابل راضی نمیشود.
معمولا افراد با سبک دلبستگی اجتنابی توانایی منطقی بالایی دارند و اغلب موضوعات عاطفی را در کانال منطق سرکوب میکنند، این افراد در کارشان بسیار موفق هستند و یکی از شکایتهای پارتنر اضطرابی آنها عدم حضور و توجه مداوم است، در مورد مشکلات صحبت نمیکند، که با توجه به موفقیت در کار و هوش آنها شکایت منطقی است که بتوانند در رابطه عاطفی نیز موفق باشند، اما در تعارضها این افراد سکوت میکنند تا زمان جلوی خونریزی را بگیرد.
بنظر سخت میآید، اما مهم است که هر دو طرف مصمم به حضور و تلاش برای ساخت و نگهداری رابطه باشند، طبق مطالعاتی که داشتم، تنها راه چاره، خودآگاهی هر دو طرف، توجه و تعامل است تا الگوهای جدیدی در مغز هر دو برای مواجه با ترس ایجاد شود.
و شاید پیش خودمان بگوییم چرا فقط طرف مقابل خودش را اصلاح نکند؟ شاید من بخواهم همینطور بمانم! دو دلیل برای پاسخ وجود دارد: ۱- تغییر اساسی در انسانها بیشتر با انگیزه عاطفی ایجاد میشود نه دلایل شناختی. ۲- اگر یکی از طرفین در رابطه رشد کند و از سطح تقریبا متوازن هم خارج شوند، رابطه خود به خود تمام میشود.
اما نکته پایانی، به میزان شدت تعارض و تکرارشان حساس باشید، درست است که معمولا اشخاص با سبک دلبستگی اضطرابی آلارم و حساسیت قویتری دارند، اما دلسرد شدن و سکوت این افراد مانند عدم تحرک یک موجود زنده پس از دست و پا زدنهای آخر، در رابطه باشد.
در ترجمه کتاب به نکته مهمی در مورد اشخاص با سبک دلبستگی اضطرابی، ملال و Ambivalence ، علائم پایان رابطه عاطفی، اشاره شده بود که سعی میکنم به مرور اینجا بنویسم.
مطالب و منابع دیگری که نسبت به مطلب من ارزش بیشتری برای مطالعه دارد:
- نظریه دلبستگی جان بالبی
- موانع دلبستگی و صمیمیت نوشته لیندا کاندی
- محکم در آغوشم بگیر نوشته سو جانسن
دیدگاهتان را بنویسید