- یعنی بخاطره سیگاره؟
- میتونه باشه.
- الان شاید روزی یه نخ بکشم، قبلا بیشتر میکشیدم ولی اینطوری نبودم.
- از نظر جسمی که بنظر خوب میای، لباست بزن بالا.
دکتر گوشیش زیر لباس جابجا کرد، اول ابروهاش رفت بالا، بعد اخم کرد،
گفت: این چیه دیگه؟ چرا ضربان نداری؟
- ضربان ندارم؟
دکتر گوشی را با دستمال کاغذی تمیز کرد و روی گوش پسر گذاشت، پسر شنید؛ the number you called was busy now, please try again later
- این چیه دیگه؟ صدای ضبط شدهاست؟
- یه بخشی ازت نیست، این چند وقت چیزی حس نکردی؟
- گفتم چند وقتی چیزی حس نکردم.
- از کی؟
- چند وقتی احساس میکردم ضربانش لق میزنه انگار دورش فضای خالی زیادی ایجاد شده بود، تا یه روز داشتم راه میرفتم احساس کردم محکمتر میکوبه و شل شده، بعد اون روز دیگه احساس نکردم.
- از جاش دراومده، تو راه رفتن افتاده.
- افتاده!؟ خب چرا الان میگه مشغوله؟
- این روزا چیکار میکنی؟
- مشغولم، کار میکنم بیشتر تا دم غروب.
- مشغولی دیگه، غروب که کارت تموم میشه چطور؟
- یه سیگار میکشم، تا وقتی بتونم کرکره پرده را پایین نمیدم، تاریک که شد کتاب میخونم.
- چرا کرکره پرده رو پایین نمیدی؟
- تا پایین میدم، یه سنگینی میاد روی شونه و سینهام، نفس کشیدنم سخت میشه.
دکتر سر تکون داد و چیزی نوشت…
دیدگاهتان را بنویسید